آسمان آبی

۱۳ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

خوشحال میشم

خوشحال میشم به

 


khalilshahr.blog.ir

 

مراجعه فرمایید.

  • محمد محمدیان رباطی
  • ۰
  • ۰
اینجا طلاییه است اینجا دانشگاه انسان سازی ست

 

چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاه‌های بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشم‌تان روز بد نبیند... آن‌قدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. ..وضع ظاهرشان فوق‌العاده خراب بود. آرایش آن‌چنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.

اخلاق‌شان را هم که نپرس... حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمی‌دادند، فقط می‌خندیدند و مسخره می‌کردند و آوازهای آن‌چنانی بود که...

از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...

 

دیدم فایده‌ای ندارد! گوش این جماعت اناث، بده‌کار خاطره و روایت نیست که نیست!

باید از راه دیگری وارد می‌شدم... ناگهان فکری به ذهنم رسید... اما... سخت بود و فقط از شهدا بر‌می‌آمد...

سپردم به خودشان و شروع کردم.

گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!

 

خندیدند و گفتند: اِاِاِ ... حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟

گفتم: آره!!!

گفتند: حالا چه شرطی؟

 

 

گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی می‌برم و معجزه‌ای نشان‌تان می‌دهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راه‌تان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید.

گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟

گفتم: هرچه شما بگویید.

 

گفتند: با همین چفیه‌ای که به گردنت انداخته‌ای، میایی وسط اتوبوس و شروع می‌کنی به رقصیدن!!!

اول انگار دچار برق‌گرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آن‌ها سپردم و قبول کردم.

دوباره همه‌شون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...

در طول مسیر هم از جلف‌بازی‌های این جماعت حرص می‌خوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم...! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک می‌خواستم...

می‌دانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آن‌ها بی‌حفاظ است...

از طرفی می‌دانستم آن‌ها اگر بخواهند، قیامت هم برپا می‌کنند، چه رسد به معجزه!!!

 

به طلائیه که رسیدیم، همه‌شان را جمع کردم و راه افتادیم ... اما آن‌ها که دست‌بردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخی‌های جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خنده‌های بلند دست برنمی‌داشتند و دائم هم مرا مسخره می‌کردند.

کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! ما که این‌جا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگه‌ای نمی‌بینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه...

برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچه‌ها خواستم یک لیوان آب بدهد.

آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...

 

 

تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد... عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمی‌شود! همه اون دخترای بی‌حجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت می‌داد...

 

 

همه‌شان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه می‌زدند ... شهدا خودی نشان داده بودند و دست همه‌شان را گرفته بودند. چشم‌ها‌شان رنگ خون گرفته بود و صدای محزون‌شان به سختی شنیده می‌شد. هرچه کردم نتوانستم آن‌ها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آن‌جا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آن‌ها را از بهشتی‌ترین خاک دنیا بلند کردم ...

به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسری‌ها کاملا سر را پوشانده‌اند و چفیه‌ها روی گردن‌شان خودنمایی می‌کند.

هنوز بی‌قرار بودند... چند دقیقه‌ای گذشت... همه دور هم جمع شده بودند و مشورت می‌کردند...

 

 

پرسیدم: به کجا رسیدید؟ چیزی نگفتند.


سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند،

 فهمیدم دانشگاه را رها کرده‌اند و به جامعه‌الزهرای قم رفته‌اند ... آری آنان سر

 قول‌شان به شهدا مانده بودند


 

 

  • محمد محمدیان رباطی
  • ۰
  • ۰

معجزه ی شهدا

یکی از معجزات شهدا از زبان یک استاد دانشگاه

یه شب خواب بودم که تو خواب دیدم دارن در میزنن . در رو که باز کردم دیدم شهید همت با یه موتور تریل جلو در خونه واساده و

 میگه سوار شو بریم . ازش پرسیم کجا گفت.. یه نفر به کمک ما احتیاج داره . سوار شدم و رفتیم . سرعتش زیاد نبود طوری که بتونم

آدرس خیابون هارو خوب ببینم . وقتی رسیدیم از خواب پریدم . از چند نفر پرسیم که تعبیر این خواب چیه گفتن خوب معلومه باید

بری به اون آدرس ببینی کی به کمکت احتیاج داره . هر جوری بود خودمو به اون آدرس رسوندم . در زدم . دررو که باز کردن دیدم یه

پسر جوون اومد جلوی در . نه من اونو میشناختم نه اون منو . گفت بفرمایید چیکار دارید . ازش پرسیم که با شهید همت کاری داشته ؟

یهو زد زیر گریه . گفت چند وقته میخام خودکشی کنم . دیروز داشتم تو خیابون راه می رفتم و به این فکر میکردم که چه جوری خودم

رو خلاص کنم که یه دفعه چشمم اوفتاد به یه تابلو که روش نوشته شده بود اتوبان شهید همت . گفتم میگن شماها زنده اید اگه درسته

یه نفر رو بفرستید سراغم که من از خودکشی منصرف بشم و الان شما اومدید اینجا و میگید که از طرف شهید همت اومدید

 

 

 

 

راهیان نور :

یه نفر داشت تعریف میکرد رفته بودیم راهیان نور . یکی از دخترا که وضع ظاهری خوبی هم نداشت اومد وگفت میشه یه خاطره تعریف کنم گفتم بگو . دختره گفت قبل از این که بخایم بیایم دوستام گفتن که بیا بریم اردوی راهیان نور با این که من به جنگ و شهدا و این چیزا اعتقاد ندارم قبول کردم. به مادرم گفتم که میخام برم اردو . پرسید کجا و با کی گفتم راهیان نور با بسیج دانشگاه . گفت نه منحرفت میکنن و از این حرفا . هرچی اسرار کردم قبول نکرد . اعصابم خرد شد و از خونه رفتم بیرون تا رسیدم سر کوچه و چشمم افتاد به تابلوی کوچه که اسم یه شهید هم بود . ازش خواستم که خودش مامانم رو راضی کنه . اون شب وقتی رفتم خونه و خوابیدم یه نفر اومد به خوابم و وقتی خودش رو معرفی کرد فهمیدم که همون شهیدیه که اسمش روی کوچه ی ماست . بهم گفت که مامانت رو راضی کردم . صبح که پا شدم مامانم گفت که اگه میخای با دانشگاهتون بری اردو برو . ازش پرسیدم که چه جوری شد که قبول کرده گفت ولش کن . هر چی هم اسرار کردم آخرش قبول نکرد که بگه که اون شب چه اتفاقی افتاد...





 

 

برای شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات

 

  • محمد محمدیان رباطی
  • ۰
  • ۰

خواننده های پاپ ما ..



روزگاری خواننده های ما سنتی و عرفانی می خواندند
اما اکنون کسی دنبال اون محتوایات نیست
اکنون خواننده های پاپ ما

ما را با صدا خود وآهنگهای جذاب به عالمی ازبی وفایی و نامردی و تاریکی هدایت میکنند

آنها ما را به نامیدی میرسانند و آنها با استفاده از ابزار احساس خود را در دل مردم جای دادند

و چون حرف آنها با زندگی کنونی ما آشناست

و چون صدای اهنگش آهنگ نسل جوان ماست

و چون حرفهایشان حرفهای دل نسل جوان ماست

جوانی که زود عاشق میشود

زود دل به دیگری می سپارد

زود تغییر رنگ میدهد

و حرف خواننده های ما هم فقط شده عشق و دوستی و نامردی و دورنگی و خاطر خواهی و خیانت ..   .
 

حرف من حرف خواننده ای ست که هر روز ما را غمناک تراز دیروز میسازد

متن اشعارش برای ما حرف امید و زندگی نیست

 

 

من تو نبودت جز اشک و حسرت

جز گریه کردن کاری ندارم

بی تو نمیشه ، بی تو نمیخوام


حتی یه روزم دووم بیارم

بی تو چجوری با خاطراتت ، روزا و شبها رو بگذرونم

خاطره هامون از خاطرت رفت ، اما هنوزم دلتنگشونم

من ، بی تو نابودم ببین زندم ولی دنیای من مرده

تو ، دنیای من بودی ولی دوریت منو از پا درآورده

 

شاعر با شعرش هر روز در دل جوان ما رخنه میکند

جوان ما را نامید میکند

کاری میکند که زندگی بدون عشقش معنا نخواهد داشت

میترسم از این فکری که پُرشد

از این سکوت و تنهایی و درد

کاش بعد یک عمر عادت به این درد

این زخم کهنه سر وا نمی کرد

این کوله بار تنهاییا که سنگینی کرده باز روی شونم

باز با خیالت تاوقتی زنــــــدم رو دوش خستم هی می کشونم

من ، بی تو نابودم ببین زندم ولی دنیای من مرده

تو ، دنیای من بودی ولی دوریت منو از پا درآورده

شاعر ما به جوان ما میفهماند برا کی و برای چی زنده ای وقتی که عشقت کنارت نیست

تموم این شعر زمرمه ی هر روز جوان ماست

**
چشام بستست ولی فکرم یه عمره که نخوابیده

مرورت می کنم هر بار بهم حس جنون میده

نفس میکشم و اشکام نشون میدن چقدر خستم

نمی دونی چرا زنده ام نمی دونم چرا هستم

نمی دونم چرا هستم

نمیخوام با یه دلشوره که افتاده توی جونم

تو رو از اتفاقی که نیفتاده بترسونم

صبوری میکنم هر بار یه حسی تو دلم میگه

دلت آروم گرفت آخر

ولی پیش یکی دیگه

از امروز هر شبم گریست با یه حس عذاب آور

شب و روزام یکی میشن با این قرصای خواب آور

نمی دونی چرا زنده ام نمی دونم چرا هستم؟

و بی اعتمادی و هرزه گی را نمایان میکند


حال کمی عرفانی باشیم

 





یارا یارا 
گاهی

دل ما را
به چراغ نگاهی روشن کن

چشم تار دل را
چو مسیحا

به دمیدن آهی روشن کن
بی تو برگی زردم

به هوای تو می گردم
که مگر بیفتم در پایت

ای نوای نایم
به هوای تو می آیم

که دمی نفس کنم تازه در هوایت
به نسیم کویت ای گل

به شمیم بویت ای گل
در سینه داغی دارم

از لاله باغی دارم
با یادت ای گل هر شب

در دل چراغی دارم
باغم بهارم باش

موجم کنارم باشم
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

دل بی تو به جان آمد وقتست که باز آیی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی


شاعر دل غم زده ی ما را به سمت نور خدا
به سمت امیدواری
سوق میدهد
او ما از تاریکی به روشنایی هدایت میکند

شاعر و خواننده میتواند در ذهن هر کسی این مطلب را بگنجاند

اگر تنهاترین تنهایان شوم باز هم   خدا  هست
 

 


همه ی ما نیاز به نوری از جنس خدا داریم که برای آرامش و رسیدن به تعالی محتاجش خواهیم بود

  • محمد محمدیان رباطی
  • ۰
  • ۰

«و تو ای خواهر دینی ام: چادر سیاهی که تو را احاطه کرده است ازخون سرخ من کوبنده تر است.»

(شهید عبدالله محمودی)

 

 

«خواهرم: محجوب باش و باتقوا، که شمایید که دشمن را با چادرسیاهتان و تقوایتان می کشید.» «حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب دشمن را می بینی و دشمن تو را نمی بیند.»

(سردار شهید رحیم آنجفی)

 

 

«حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست.»

(شهید محمد کریم غفرانی)

 

 

«خواهرم: از بی حجابی است اگر عمر گل کم است نهفته باش و همیشه گل باش.» (شهید حمید رضا نظام)

 

 


 

«از تمامی خواهرانم می خواهم که حجاب این لباس رزم را حافظ باشند.»

(شهید سید محمد تقی میرغفوریان)

 

 

 

 

«خواهرم: حجاب تو مشت محکمی بر دهان منافقین و دشمنان اسلام می زند.»

(شهید بهرام یادگاری)

 

 

«تو ای خواهرم... حجاب تو کوبنده تر از خون سرخ من است.»

(شهیدابوالفضل سنگ تراشان)

 

 

 

«به پهلوی شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان می دهم که، حجاب را حجاب را، حجاب را، رعایت کنید.»

(شهید حمید رستمی)

 

 

«شما خواهرانم و مادرانم: حجاب شما جامعه را از فساد به سوی معنویت و صفا می کشاند.»

(شهید علی رضائیان)

 

 

 

«از خواهران گرامی خواهشمندم که حجاب خود را حفظ کنند، زیرا که حجاب خون بهای شهیدان است.»

(شهید علی روحی نجفی)

 

 

«ای خواهرم: قبل از هر چیز استعمار از سیاهی چادر تو می ترسد تاسرخی خون من.» (شهید محمد حسن جعفرزاده)

 

 

 

« خواهران ما در حالی که چادر خود را محکم برگرفته اند و خود راهم چون فاطمه و زینب حفظ می کنند... هدف دار در جامعه حاضرشده اند.»

(رییس جمهور شهید محمد علی رجایی)

 

        و هزاران سفارش دیگر ..                                               

 

 

 

حواست باشد....

داریم در جایی "زندگــــی" میکنیم کـه:

هَرزگی "مــــــد" اســت !

بی آبرویــی "کلــــاس" اســـت !

مَســـــتی دود "تفــــریح" اســـت !

رابطه با نامحرم "روشن فکــــری" اســت !

گــُـرگ بــودن رَمـــز "موفقیـــت" اســـت!

بی فرهنگی "فرهنـــگ" است!

 

پشت به ارزش ها واعتقادات کردن نشانه "رشـــد و نبوغ" است !

 

و...........

خدایا ممنون که نه باکلاسم نه روشنفکر ونه...

 

فقط "تـــ ـــــو" را میخواهم و بس...


و تو ای ایرانی مسلمان شیعه

مواظب باش

..



روزی باید به تمام خون های ریخته شده ی پاک شهدا جواب پس دهیم
 


بدون شک وعده دیدار شهدا نزدیک است با چه رویی در برابرشان خواهیم ایستاد





 


رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ
 

 

  • محمد محمدیان رباطی
  • ۰
  • ۰

رهبر معظم انقلاب اسلامی:
 

این جنگ(دفاع مقدس)، یک جنگ دفاعى بود

جنگ تدافعى و دفاعى(دفاع مقدس)، محل بروز غیرت و تعصب و وفادارى عمیق انسانها به آرمانهایى است که به آنها پایبند است

  • محمد محمدیان رباطی
  • ۰
  • ۰

دلم آسمون میخواد

دانلود آهنگ خدا حافظ رفیق


دریافت

  • محمد محمدیان رباطی
  • ۰
  • ۰

معراجی ها

  • محمد محمدیان رباطی
  • ۰
  • ۰

  • محمد محمدیان رباطی
  • ۰
  • ۰

 

  • محمد محمدیان رباطی